هیچکس از آن بالا خبر نداشت
سیروس برزو: فضانوردی در دوران شوروی سابق ویژگیهای خاصی داشت که مهمترین آن مخفیکاری و سانسور بود. بسیاری از اطلاعات مربوط به پروازهای آن دوران ، سالها بعد و پس از ریختن دیوار آهنین حاکمیت حزب کمونیست منتشر شد.
در آخرین روزهای سال ۱۳۴۳ رادیو مسکو ناگهان برنامه عادی خود را قطع کرد و پس از پخش یک مارش نظامی با هیجان گفت:« توجه ! توجه! انسان وارد فضای آزاد کیهانی شد و در حال شنا در فضا است! » این گفتار به فاصله چند دقیقه به چند دقیقه بازهم تکرار شد. درحالیکه مردم شوروی با شور و حال مشغول کف زدن بودند، دو فضانورد وسخد -۲ (2-Voskhod) در مدار زمین لحظات مرگآوری را میگذراندند که رادیوی مسکو هیچ اشارهای به آن نمیکرد. الکسی لئونف، فضانوردی که اولین راهپیمایی در فضا را انجام داد درباره این سفر و عملیات خطرناک آن میگوید:
«ما میدانستیم که سفینه آزمایشی قبلی که بدون سرنشین به فضا پرتابشده بود در انجام برنامهاش موفق نبود و از بین رفت. اما ما تصمیم گرفتیم که خطر کنیم و این پرواز را انجام دهیم. بعدازآن که ناو ما در مدار قرار گرفت ، مشکلات متعددی بروز کرد. فاصله ناو بسیار بالاتر از ارتفاع تعیین شده بود. میزان سوخت سفینه کم شده و موتور محرکه تا مدتی منظم کار نمیکرد.»
۵ دقیقه به زمان خروج من مانده بود. فشار هوا از وضعیت معمول خارج شد. من و پاشا و باید خودمان شرایط را درک میکردیم و تصمیم میگرفتیم. سرعت عمل لازم بود و کسی هم برای مشورت وجود نداشت. من فشار هوا را از ۴۵/۵ به ۲۷/۰ تقلیل دادم خوب میفهمیدم که الآن در کل کابین سفینه، اکسیژن خالص جریان دارد، ازتی دیگر وارد بدن نمیشود و اگر اتفاقی بیفتد خون من به جوش خواهد آمد و آنوقت دیگر از هیچکس کاری برنمیآید.
من برای انجام راهپیمایی تنها ۶۰ لیتر اکسیژن داشتم که آنهم از طرق بندنافی که به لباسم وصل بود به من میرسید. حرارت بدنم به ۳۸/۲رسید. عرق از تمام بدنم سرازیر بود قبل از بستن کلاه ایمنی لباس فضایی مجبور بودم با دستکش مرتباً چشمهایم را پاککنم. عرقی تلخ مثل زهر. در فضا متوجه شدم راهپیمایی چقدر انرژی میگیرد. بعداً معلوم شد که در پایان راهپیمایی ۶ کیلو وزن کرده بودم .
برای بازگشت به داخل اتاقک رابط (بین سفینه و فضا) هم مشکل پیدا کردم. لباسم بادکرده بود و نمیتوانستم خود را از دریچه آن عبور بدهم. مجبور شدم فشار هوا را پایین بیاورم. بالاخره بعد از تلاش زیاد خودم را به داخل سفینه رساندم در این موقع آنقدر عرق در پوتینهایم جمع شده بود که باور نخواهید کرد.
مشکلات دیگری هم به وجود آمد که هرکدام میتوانست ما را به کشتن بدهد. زمانی که برای بازگشت از این سفر پردردسر آماده شدیم، دکمه دستگاه بازگشت خودکار را فشار دادیم. هیچ عکسالعملی مشاهده نشد، دستگاه کار نمیکرد! برای هدایت دستی ناو درصد احتمال بسیار ناچیزی در نظر گرفتهشده بود به همین دلیل باید در وضعیت عجیبوغریبی قرار میگرفتیم. من از جای خود بلند شدم و بر روی بیسیم دراز کشیدم، پاشا برعکس دراز کشید و من با دستهایم پاهای او را گرفتم آنوقت او موتور سفینه را روشن کرد وقتی کارمان با موتور تمام شد طبق برنامه، باید بخش فرودی از آن جدا میشد اما این اتفاق هم نیفتاد. ناگهان تکان سختی خوردیم و پرتاب شدیم. مثل وزنهای که رهاشده باشد شروع کردیم به چرخیدن. چشمهایمان از فشاری که به ما میآمد شده بود یککاسه خون. پاشا کنترل کار را به دست گرفت. سفینه وارد جو شده بود. اما هنوز اطمینان نداشتیم سالم به زمین برسیم. ما بهجای محل پیشبینیشده، در جنگلهای پرم فرود آمدیم. هیچکس بهطور دقیق نمیدانست ما کجا هستیم خودمان هم از محل دقیق فرود اطلاع نداشتیم. تنها میدانستند که ما سالم بازگشته و در نقطهای در جنگلهای پرم فرود آمدهایم. ما را بعد از سه روز پیدا کردند اما در مطبوعات آن موقع خبر بازگشت ما چنین چاپشده بود: فضانوردان ما در حال حاضر در ویلای شورای ملی در نزدیکی پرم در حال استراحت هستند. البته نه در آن زمان و نه تاکنون چنین ویلایی وجود خارجی نداشته است.