گفتگو با باریس والنتینویچ وولینف، فرمانده نخستین سفینه متصلشونده در فضا
سیروس برزو: دارنده دو مدالی قهرمان اتحاد شوروی, فضانورد شوروی, دارای نشان ستارهسرخ، مدال لنین و نشانهایی از کشورهای دیگر.
باریس والنتینویچ وولینف (Boris Valentinovich Volynov) در ۱۸دسامبر ۱۹۳۴ در ایرکوتسک (Irkutsk) به دنیا آمد. در سال ۱۹۵۳ دبیرستان نیروی هوایی شماره ۲۴ و در ۱۹۵۵ آموزشگاه خلبانی نظامی نووسیبیرسک (Novosibirsk) را به پایان رساند و از ۲۷ژانویه ۱۹۵۶ بهعنوان خلبان ارشد شکاری نیروی هوایی در شهر یاروسلاو (Yaroslav) مشغول به کار شد.
در سال ۱۹۶۰ به عنوان یکی از اعضای گروه اصلی کیهاننوردان شوروی به همراه یوری گاگارین (Yuri Gagarin) و هجده نفر دیگر انتخاب گردید.
همراه با آموزشهای پیچیده و دشوار ، تحصیلات خود را ادامه داد در ۱۹۶۸ از آکادمی مهندسی هوایی ژوکوفسکی (Zhukovsky) با درجه خلبان مهندس – فضانورد فارغالتحصیل گردید و در ۱۹۸۰ توانست دکترای مهندسی خود را دریافت نماید.
در جریان آموزش برنامههای وستک (Vostok)، وسخد(Vooskhod) و سایوز (Soyuz)، طرح سفر به ماه، ایستگاههای مداری سالیوت-۳ (3-Salyut) و سالیوت-۵ و چند سفینه دیگر فضایی شرکت داشت و بهعنوان عضو علیالبدل تمرین کرد. برخی از مأموریتهای فضایی را تا مرحله نهایی ادامه داد اما به دلیل لغو برنامهها نتوانست به پایان برساند.
وی بعد از حدود ۸ سال انتظار، نخستین سفر خود را با سایوز-۵ به انجام رساند. در جریان این سفر نخستین اتصال دو سفینه سرنشیندار و انتقال فضانوردان از یک ناو به دیگری صورت گرفت.
دومین پرواز مداری او با ویتالی ژولوبف (Vitaly Zholobov) در سفینه سایوز-۲۱ و ایستگاه مداری سالیوت-۵ انجام شد که عاقبت خوشی نداشت.
وولینف مدتی سرپرست آموزش فضانوردان جوان را بر عهده داشت.
وی در ۱۹۹۰ از فضانوردی کنارهگیری کرد , در حال حاضر دوران بازنشستگی را میگذراند.
در نخستین سالهای عصر فضا, آموزشها چگونه انجام میگرفت؟
در آن سالها، فضانوردی تازه داشت پا میگرفت. هر اتفاقی «نخستین» بود و هیچکس نمیدانست یک «فضانورد» باید چه مشخصاتی داشته باشد. همه، قدمهای اولیه را برمیداشتند و هرکس بر اساس فکر خود, روشی را در پیش میگرفت. اما همه یک هدف داشتند و آن آمادهسازی انسان برای سفر به فضا بود. بخش مهمی از کار ما چتربازی بود. زیرا بازگشت از فضا نیاز به فراگیری این فن داشت. بر اساس طرح وستک، فضانورد پس از بازگشت به زمین در ارتفاع مشخصی با استفاده از صندلی پرتاب به بیرون از ناو پرت میشد. سپس او باید صندلی پرتابی را ترک میکرد و با چتر نجات به زمین میرسید. شاید این کار چندان سخت به نظر نرسد اما باید توجه داشت که پس از سفری فضایی، فضانورد تنها ۵۰ ثانیه وقت داشت، بعد از پرتاب شدن به بیرون، خود را از شر صندلی پرتابی خلاص کند. ما در دوران آموزش خلبانی، تمرین کمی برای کار با چتر نجات داشتیم. بهطور مثال تا آن زمان من تنها ۵ پرش عادی انجام داده بودم. اما در این آموزش باید روزی ۲ بار از هواپیما بیرون میپریدیم. راستش را بخواهید ترس داشتیم و حتی صدمههای کوچکی هم دیدم اما بعداً ترسها از بین رفت و مطمئن شدیم. آموزش پرشباچتر فایده دیگری هم داشت. ما را به هم نزدیکتر کرد. پس از فرود در جمعکردن چتر به هم کمک میکردیم به هم روحیه میدادیم.
چتر چند بار با بار و ماکت آزمایش شد و اولین پرش آن بهصورت «محموله زنده» نصیب من شد. ما دوچتر داشتیم یکی اصلی و دیگری یدک. اصلی به پشت و چتر یدک بر روی صندلی قرار داشت. همراه با من اسلاو تامارویچ (Slav Tamarovich) یکی از استادان بزرگ چتربازی به بیرون پرید. من با لباس فضایی بودم و کلاهخود اجازه نمیداد کاملاً همهجا را ببینم. یک بار متوجه شدم بهطرف شهر حرکت میکنم. اسلاو فریاد زد: «بندها را بکش، سر بخور.»
من باید با کشیدن بخشی از بندها بهطرف دیگر سر میخوردم. با لباس سنگین و دست و پاگیر فضایی این کار بسیار سخت بود. زمانی که به زمین رسیدم ، نفس نفس میزدم.
آقای وولینف بین سال انتخاب شما یعنی ۱۹۶۰ تا پروازتان با سایوز-۵ (۱۹۶۳) فاصله بسیاری است. طی این سالها چه میکردید؟
البته من بیکار نبودم. آموزش میدیدم عضو علیالبدل دو پرواز وستک۳و۴ (3-Vostok) بودم. قرار بود که با سفینه نوع وسخد (2-Voskhod), سفر به مدار زمین داشته باشم اما پروازها لغو شد و یا مشکلاتی مثل سفر سایوز-۱ پیش آمد که سفر مرا به تأخیر انداخت. اگر حادثه سایوز-۱ اتفاق نمیافتاد من زودتر میتوانستم به فضا دستیابم.
و بالاخره اسم شما رفت در تاریخ و ثبت شد به عنوان فرمانده نخستین سفینهای که به ناو کیهانی سرنشین دار دیگری در فضای متصل شد.
البته ممکن بود بهعنوان نخستین فضانوردی که ضمن بازگشت به زمین به خاکستر تبدیلشده هم به ثبت برسد …
چرخش مرگآور سفینه تا زمانی که تسمههای اتصال بخش فرودی و موتوری نسوخته بود ادامه داشت. اما آنها سرانجام ذوب شدند و قسمت موتوری «چنگالهایش» را از بخش فرودی برداشت. بعد از آن که در ارتفاع ۹۰-۸۰کیلومتری دستگاه فرودی از بخش موتوری جدا شود. دستگاه فرودی بازهم به چرخش ادامه میداد, البته با سرعتی بیشتر. بعد از آن شروع به حرکت دورانی کرد. در زمانی که چرخش تغییر جهت داد. یکبار به صندلی میچسبیدم و لحظه بعد رها میشدم و نمیتوانستم روی آن بمانم. در ارتفاع ۱۰ کیلومتری سیستم چتر نجات بکار افتاد. موقع باز کردن چتر اصلی طنابها شروع به چرخیدن کردند و به دورهم پیچیدند و یک دسته شدند. بعدازآن چرخش در یکلحظه ایستاد و صدای شکستن فلز را شنیدم. این صدای گیرههای فلزی محل اتصال طنابهای چتر به چتر وصل میکنند، بودند. خوشبختانه حرکت دورانی سفینه و پیچیدگی طنابها دو جهت مخالف داشتند به همین دلیل چتر توانست باز شود، اما بعد از باز شدن هم چرخش ادامه داشت و در نتیجه فرود خیلی محکم صورت گرفت. ضربه به شانه و سرم وارد شد این ضربه بهقدری شدید بود که ریشه دندانهای بالایم شکستند ولی بههرحال زنده ماندم. بعدازآن در ناو را باز کردم چون در داخل، هوایی برای تنفس وجود نداشت. موقع باز کردن در، ذغال لاستیک عایقبندی به داخل ریخت دیدم. در طرف بیرونی در، فلز آبشده دیده میشد!
مشکل خونریزی دندان و لثهام را در بیمارستان صحرایی معالجه کردند. بعد به همراه دیگر فضانوردان به مسکو پرواز کردم. مردم برای استقبال ما دو طرف خیابان صفکشیده بودند. طبق برنامه ما باید برای مراسم به کرملین میرفتیم که درست در چند متری ورود به کرملین, فرد مسلحی با مسلسل به خودروهای ما حمله کرد که در نتیجه یک یا دو نفر به قتل رسیدند و چند نفر مجروح شدند. بعداً به ما گفتند که هدف او کشتن لئونید برژنف بوده و ما اشتباهاً هدف قرار گرفتیم. به هر حال وضعیتهای ناخواسته پیدرپی باعث شد پزشکان دستور استراحت بدهند. بعد از دوره معالجه آنها گفتند که حق نداری نهفقط با هواپیمای جنگی حتی با مسافربری هم خلبانی کنی درنتیجه من مسئول گروه فضانوردان جدید شدم.
ولی شما یکبار دیگر هم به فضا پرواز کردید.
درست است. من هم ازنظر بدنی و هم روانی کار میکردم، میخواستم از آن وضعیت اضطراب خارج شوم و بعد از یک سال، امکانات محدود به من دادند برای پروازهای فضایی و بعد از مدتی اجازه کامل. من تقریباً ۱۰سال تمرین و آموزش میدیدم و این زمانی طولانی بود. چندین بار به عنوان فضانورد کمکی (جانشین) نقش ایفا کردم و خوب میدانستم که چطور میشود، دورههای آمادگی فضانوردان را گذراند. علاوه بر این, آکادمی ژوکوفسکی را به پایان رساندم و موفق به دریافت درجه مهندسی شدم. به این دلیل تصمیم گرفته شد تا رفع مشکل سفر به فضا در کارهای جانبی فضایی فعالیت کنم. در سال ۱۹۷۰ من به مقام فرمانده گروه جدید فضانوردان انتخاب و سازماندهی برنامه آمادگی اعضای جدید و استفاده از تجربیات را بر عهده گرفتم. خلبانان به ما مراجعه میکردند و کار زیادی انجام میشد تا آنها دوره آمادگی عمومی فضانوردی بگذرانند. ازجمله چتربازی، دوره نظری، آمادگی پزشکی ، رفتن به پایگاه پرتابهای فضایی و آشنا شدن با دوره آمادگی قبل از پرتاب گروهها. بالاخره ممنوعیت سفر به فضا رفع شد و من در سال ۱۹۷۶ با سایوز- ۲۱ به همراه وی تالی ژولوبف به ایستگاه مداری سالیوت-۵ سفر کردم. ایستگاه فضایی جدید تجهیزات خوبی داشت و کامل شده و بهبود یافته بود. اما ما در عمل به مشکل برخورد کردیم. یکبار زمانی که ما در بخش «سایه» زمین بودیم اتفاق غیرمنتظرهای رخ داد. آژیر خطر به صدا درآمد و برق رفت. در تاریکی کامل ماندیم همهچیز از کار افتاد، حتی دستگاه تصفیه اکسیژن داخل ایستگاه. نمیتوانستیم محل خود را تشخیص دهیم. فقط صدای آژیر را میشنیدیم در این وضعیت باید خونسردی خود را حفظ میکردیم. با دست، دستگاهها را لمس و تابلو کنترل را یافتیم و آژیر را خاموش کردیم. سکوتی عجیب اطرافمان را فراگرفت این احساس را داشتیم که در شهر مردگان هستیم. در خلا و بدون تکیهگاه بودیم. با زمین تماس گرفتیم و بهطور رمز اطلاع دادیم که دچار خرابی شدهایم. تماس یکطرفه بود و زمین نمیتوانست به ما خبر دهد و یا کمک کند و ما باید خودمان میفهمیدیم که خطر چقدر جدی است. ممکن بود منفذی به وجود آمده باشد. روشن کردن سامانههای تأمین زندگی مشکل بود و دشوارتر از همه تثبیت مداری را از دست داده بودیم. به همین دلیل بهطور دستی مجبور بودیم ایستگاه را ثابت نگهداریم. ژولوبف به سفینه سایوز رفت و از طریق دستگاهی که میشود بیرون را نگاه کرد تا جایگاه ایستگاه نسبت به زمین را بسنجد و از طریق سیستم ارتباط داخلی وضعیت را به من گزارش میداد. بعد از بررسی دادهها، موتورها ایستگاه را برای تثبیت موقعیت به کار انداختم.